خلاصه کتاب یدکی
بخشی از کتاب یدکی:
«رسانهها همیشه مادرم را هدف قرار میدادند، اما من تا آن روز هرگز متوجه نشده بودم که عکاسان در واقع شکارچیانی بودند که او طعمهشان بود. آن شب در پاریس، وقتی خبر تصادف را شنیدیم، پدرم مرا به اتاق خوابم در بالمورال برد. روی لبه تخت نشست و دستانم را در دستانش گرفت. 'عزیزم، مادرت تصادف کرده.' صدایش میلرزید. چیزی در نگاهش بود که قبلاً هرگز ندیده بودم. 'متاسفانه... مادرت... او زنده نماند.' من باور نکردم. نمیتوانستم باور کنم. حتماً اشتباهی شده بود. شاید مادر در بیمارستان بود و بهزودی با ما تماس میگرفت. همیشه همینطور بود. او همیشه راهی برای برگشتن پیدا میکرد.
سالها بعد، وقتی برای اولین بار عکسهای تصادف را دیدم، تازه فهمیدم چرا پدر آن شب نگذاشت تلویزیون را روشن کنم. او میدانست که تصاویر آنقدر وحشتناک بودند که میتوانستند روح یک پسربچه دوازده ساله را برای همیشه زخمی کنند. اما من دیگر آن پسربچه نبودم. حالا میخواستم همه چیز را بدانم، میخواستم درک کنم که چطور زندگیام در آن شب تغییر کرد. عکسها را که میدیدم، خشم درونم شعلهور میشد. خشم از عکاسانی که حتی پس از تصادف هم دست از سر مادرم برنداشتند و به جای کمک به او، مشغول گرفتن عکس بودند. و شاید بیشتر از همه، خشم از خودم که نتوانسته بودم از او محافظت کنم.»
تعداد مشاهده: 7 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 23
حجم فایل:0 کیلوبایت