خلاصه کتاب حقایقی که باید گفت
بخشی از کتاب حقایقی که باید گفت:
«مامان همیشه میگفت: «کامالا، تو ممکن است در یک اتاق اولین نفر باشی که کاری را انجام میدهد، اما مطمئن شو که آخرین نفر نیستی.» وقتی به گذشته نگاه میکنم، میفهمم که او داشت به من یاد میداد که بخشی از میراث بزرگتری هستم. او میخواست مطمئن شود که من میفهمم مسئولیتم فقط در برابر خودم نیست باید برای دیگران هم راه را باز کنم.
هر روز صبح، قبل از طلوع آفتاب، مامان بیدار میشد تا آزمایشهایش را در آزمایشگاه انجام دهد. من و مایا معمولاً هنوز خواب بودیم. با این حال، در روزهای یکشنبه، همه ما بیدار میشدیم و به معبد هندو میرفتیم. بعد از آن، خانه خالهها و عمههای هندیمان میرفتیم و در آنجا با بچههای دیگر بازی میکردیم، در حالی که بزرگترها درباره سیاست، علم و هنر بحث میکردند. این لحظات به من یاد داد که هویت من از کجا میآید و چه کسی هستم.»
تعداد مشاهده: 98 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 27
حجم فایل:0 کیلوبایت